Blogs

برگي از خاطرات تحصيل

ehn_ehsan
| 6

 

 

************برگي از خاطرات تحصيل************

 

يك شب مشغول خوندن پيشگفتار يكي از كتب استاد ارجمند "مقسمي" بودم كه همسر گرامي ناغافل اومدن بالاي سرم و با لحني آميخته با تعجب، حيراني و از شما چه پنهون آغشته با تمسخر فرمودند:

 

نصف ترم گذشته تو هنوز تازه داري پيشگفتار كتاب مي خوني ؟!!!!!!!؟

 

همسر گرامي: :-O surprise:-/ confusedX( angry

 

من: :-&lt sigh

 

خيلي برام سنگين بود و اين مسئله برام انگيزه اي شد كه اونشب تا سه صبح بيدار موندم.

 

فرداي اونروز با سري بالا و سينه اي ستبر، مقابل همسر گرامي ايستادم و با افتخار اعلام كردم كه

 

-          اون كه كتابه كه ديشب پيشگفتارش رو مي خوندم يادته؟

 

-          آره

 

-          نصفشو خوندم

 

من:  :> smug

 

همسر گرامي:  =D> applause

 

و ادامه دادم كه بععععله  به اميد خدا امشب هم نصفه ي ديگه ي پيش گفتارش رو ميخونم و انشاالله از فردا خوندن كتاب رو شروع مي كنم

 

من: :-B nerd

 

همسر گرامي : ~X( at wits' end