Blogs

افسانه

Kiarash_tab
| 3

 ای فسانه ! خسانند آنان
که فروبسته ره را به
گلزار
خس ، به صد سال طوفان ننالد
گل ، ز یک تندباد است بیمار
تو مپوشان سخن ها که داری
تو بگو با زبان دل خود
هیچکس گوی نپسندد آن را
می توان حیله ها راند در کار
عیب باشد ولی نکته دان را
نکته پوشی پی حرف مردم
این ، زبان دل افسردگان است
نه زبان پی نام خیزان
گوی در دل نگیرد کسش هیچ
ما که در این جانیم سوزان
حرف خود را بگیریم دنبال