ساخت وبلاگ حرفه ای
قطره اشکی ز چشم عاشقی گم شد
زمین آسمان را زیر و رو کرد نهان از دید مردم شد
به اندوه گفت:
خداوندا نمی خواهم که پایانم به دست تابشی باشد
من آن اشکم که افتادم ز چشم عاشقی گریان
به عشق ایجاد شد جسمم به عشق زیستن امیدواران
به شیون گفت به زار گفت
اگر در راه عشق باشم بباید عاشقی باشم
من یک مجنون می خواهم
من یک لیلی می خواهم
مرا زیستن باید
مرا دلدادگی باید