lol;jaleb bud:))
کلنل امریکایی ..مستر یزید! و مستر حسین !!!

با هزار و یک منطق ساده هم که میخوای به معتقدین به این اداب مناسک و اصول بفهمونی که بابا جان کارایی که شما دارید انجام می دید با عقل جور در نمیاد
ولی نمیخوان دیگه نمیخوان که بفهمن لامصب یه اوضاعیه :D

این مطلب هم به خاطر اینست که ما داریم از بیرون نگاه می کنیم و کاملا برایمان بی معناست. همانطور که یک نفر حق دارد در کنستر آقای مایکل جکسون حال کنه به همین اندازه هم یه نفر حق دارد در مداحی آقای ایکس حال کنه.
در خیلی از موارد هم اگر ما از بیرون نگاه کنیم به نظرمون خیلی از کارها مسخره، چرت و مزخرف میاد. مثلا کسی که اصلا به فوتبال علاقه ای ندارد وقتی بفهمد در جهان چند صد ملیون آدم بازی الکلاسیکو رو می بینند. پیش خودش می گه تو کره زمین عجب آدمای داغونی وجود داره که میشنن دو ساعت وقتشون رو الکی تلف می کنن
الته مطئمن نیستم ولی فکر کنم هنوز کلیسای کاتولیک می گوید زمین گرد نیست. نکته جالب اینست واقعا ما نمی تونیم اثبات کنیم زمین گرد است. یعنی کسی هم می تواند مدعی باشد زمین صاف است و دلایل محکم خودش را داشته باشد و ما هم نمی تونیم ادعایش را رد کنیم

مشکل اینجاست که ما فکر می کنیم حقیقت کاملا مشخص است و سعی در نادرست بودن عقاید دیگران با سنیجیدن آن با حقیقت پذیرفته شده خود داریم
ما نمی توانیم ثابت کنیم زمین گرد است در حالی که این موضوع کاملا ساده به نظر می رسد

دوست گرامی. واقعا این مطالب منطقی نیست. چون دارید سعی می کنید با درست فرض کردن گزاره الف، نقض اون رو در جای دیگه بیابید. اینکار منطقی نیست. درست فرض کردن گزاره الف از کجا حاصل شده که بخواهیم باهاش چیزی را نقض کنیم؟؟

روبرت جان زیاد کاری به این بحث ندارم و کلی میگم
به نظرم وقتی که افکار و عقاید یه شخص یا جامعه ای بر یه مبنایی شکل میگیره و باهاش رشد میکنه و با مرور زمان بهش پر و بال بیشتری هم داد میشه و بعد یه مدت میاد با یه تعریف دیگه ای و یا واقعیتی روبرو میشه که اون مبنای فکری که اون عقاید ازش شکل گرفته رو شدیدا به چالش میکشه و حتی کلیات اون رو دچار تناقض میکنه صد درصد طبیعیه که در ابتدا جبهه گیری بشه در مقابلش
یه مثال ساده بزنم
انگار که از دوران بچگی به ما گفتن که مثلا تو فلان ساختمون بهترین و ارزنده ترین گنجینه های بشری وجود داره و باید شدیدا بهش احترام بذارید ولی حق ندارید حتی از لای در یا پنجره به داخلش سرک بکشید و درموردش کنجکاو بشید و ....
بعد از مدتی بوسیله خودمون یا شخص دیگه ای بصورت مخفیانه وارد این ساختمان میشیم و میبینیم که هیچ چیز با ارزشی در اونجا وجود نداره و یه ساختمون ساده هست که در این مدت بیخود بهش پر و بال دادن و مقدسش کردن و در ابتدا دچار تلاطم شدید ذهنی میشیم ولی به مرور با کنار هم قراردادن حقایق و آموزه هامون و استفاده از علم و منطق متوجه میشیم خیلی از حوادث تاریخی اونجور که واقعا اتفاق بوده گفته نشده و در طول تاریخ دچار تحریف ها و بهره برداری های جزئی و کلی شده
یه چیز دیگه هم میگم که شاید برات جالب باشه شما فکر نکن که انسان از طریق بی دینی به بی دینی می رسه که این اشتباهه و مطمئن باش اونایی که از دین نقد دارن خیلی بیشتر از مومنین (غیر از روحانیون) به همون دین در مورد دینشون اطلاعات دارن (البته اوناییکه به دین و دینداران فحاشی میکنن ارتباطی با این قضیه نداره). مثلا خوده من مدت ها قبل از به سن تکلیف رسیدن نماز میخوندم و تو همین هیئت های این روزها با خلوص نیت شرکت میکردم .... ولی ....

در بلاگ خودم توضیح دادم که اگر کسی بی دین باشد نمی تواند هیچ نقدی را به دین وارد کند. همینطور از دین الف نمی تواند نقدی را به دین ب وارد کرد و همین طور از یک دین نمی توان نقدی به یک بی دین ایراد نمود
یکی از کاری هایی که می شود انجام داد اینست که گزاره های الف و ب را از خود یک دین نتیجه بگیری و نشان دهی که این دو گزاره در تناقض هستند

اف 14
شما چه اصراری به بیان باید و نباید داری؟
"اگر کسی بی دین باشد نمی تواند هیچ نقدی را به دین وارد کند"
طنز بود؟

بگذار درباره نقدی که معمولا درباره ادیان صورت می گیرد توضیح بدم:
اشخاصی که می خواهند از یک دین انتقاد کنند. معمولا اینکار را از لحاظ منطقی انجام می دهند:
با فرض درست بودن گزاره الف، نقض آن را در یک دین می یابند و نتیجه می گیرند آن دین نادرست است. در صورتی که اشکال این کار اینست که درست بودن گزاره الف از کجا نتیجه می شود؟؟ چون نمی توان گفت حتما گزاره الف درست است پس حکم آن را هم نمی توان با قاطعیت پذیرفت. در اینجا شخصی دیگر می تواند نقض گزاره الف را که در آن دین هست فرض درست بداند و با آن حکم نادرست بودن گزاره الف را نتیجه بگیرد که این هم باز قطعی نیست
سرهنگ امریکایی سوار بر جیپ در حالی که مترجم عراقی کنارش نشسته و تعدادی سرباز هم اسکورتش می کردند در حال عبور از یکی از شهرهای عراق بود در خیابانی با جمعیتی که بر سروروی خود می زدند وبا سر و صورتی گلی و خونی دنبال هم راه افتاده بودند مواجه شد و از مترجمش پرسید :
-چه شده ؟این مردم چرا این قدر اشفته اند ؟سرو صورتشان چرا گلی و خونالود شده؟
-- مترجم با تعجب گفت قربان مگر خبر ندارید ؟
-از چی ؟؟
--از ماجرایی که روز عاشورا رخ داد !!
-خیر گزارشی در این مورد نداشتیم !فورا گزارش بده !
--مستر ایمام حسین می خواسته کودتا کند و مستر یزید را سرنگون کند.. آمد این طرف ها !!!اما مستر یزید آدمهایش را فرستاد سروقت ایمام حسین و آدمهایش !!
-خوب ؟؟
--آدمهای مستر یزید هم زده اند مستر حسین و آدمهایش را لت و پار کرده اند!! دخلشان را اورده اند !نهایی را هم که زنده مانده بودند بار شتر کردند و بردند !
سرهنگ دراز دیلاق امریکایی که ادا اطوارش شبیه اجداد گاوچرانش بود ادامسش را تف کرد و گفت:
- اوه.. شیت !!من حساب این مستر یزید را می رسم !زنده یا مرده پیدایش می کنم !! همین الان درخواست پشتیبانی هوایی می کنم !!
مترجم عراقی از جا پرید و دست کلنل را گرفت و با تعجب پرسید :
-کجا ؟؟
--میرویم این مستر یزید را دستگیرش کنیم بفرستیم گوانتانامو!!
--قربان !!باید یک چیزی را توضیح بدم !
-زودباش !
--فکر نمی کنم بتوانید مستر یزید را پیدا کنید !این ماجرا 1400 سال قبل اتفاق افتاده !
سرهنگ امریکایی مثل بادکنکی که بادش را خالی کرده باشند روی صندلی ولو شد کلتش را غلاف کرد و پرسید :
-چی ؟؟پس چطور شده که خبرش تازه به این مردم رسیده !!
و سپس زیر لب گفت ماشنیده بودیم که این مردمان عقب مانده هستند اما نه دیگر 1400 سال ......