
فوتبال زیبا یعنی چه؟ قسمت اول
طرفداری- همانطوری که آنالیز فوتبال دائم در حال بهتر شدن است، حالا آمار بهتری از میزان حضور یک بازیکن در زمین به دست میآید. آماری شبیه اینکه آیا مهاجم در برابر ارزش چند ده میلیونیاش خوب بوده است یا نه؟ چند درصد از قطع توپهای هافبکها به ضدّ حمله تبدیل شده است. اینها سوالاتی است که دفترهای کشف استعداد در باشگاههای بزرگ در حال پرسیدن هستند. سوالاتی که پاسخ آنها در بالا و پایین شدن حسابهای بانکی باشگاهها نقش بسزایی دارد. پول کیفیت میخرد، مگر نه؟
مشکل به همراه خیلی از مسائل مربوط به فوتبال مدرن اینجاست که ما بیش از اندازه روی "توپ" تمرکز میکنیم. این مقیاسها همیشه در مورد آماری است که به توپ مربوط میشود. حالا با توجه به اینکه یک بازیکن در کلاس جهانی در لیگ فرانسه به طور متوسط فقط ۵۳.۴ ثانیه به توپ ضربه میزند، حالا منطقی به نظر میآید که تصور کنیم بازی آنها "با توپ" تنها درصد کمی از عملکرد آنها در کّل بازی را نشان میدهد.
مشکلی که خیلی از آنالیزور ها، استعداد یابان و مربیان در حال حاضر با آن روبرو هستند این است که آنالیز رفتار یک بازیکن در زمانی که توپ را در اختیار ندارد شدیدا دشوار است. آماری که شاید دری جدیدی به روی تئوری و استراتژی در فوتبال بگشاید. این آمارها "اسب تک شاخ" آنالیزورها در فوتبال مدرن است.
آمارهای مانند میزان مساحت طی شده در بازی یا تعداد استارتهای یک بازیکن در بازی توسط یک بازیکن میتواند بررسی شود اما متأسفانه بدون آمارهای دیگر، ما از این اعداد فقط و فقط تمایل این بازیکن به دویدن را میتوانیم اندازه بگیریم. منطقی است که تصور کنیم، معمولا در اکثر مواقع(نه در همه مواقع)، یک بازیکن حرفهای تمایل زیادی به دویدن دارد.
مقیاسهای دیگری وجود دارد که بسیار بیشتر از آمار "مرد دونده" میتواند به فهم ما از بازی کمک کند اما این مقیاسها به سختی به دست میآیند زیرا به سختی قابل دیدن هستند. ارزشی مانند "درصد قطع توپها در ضدّ حملات سریع" میتواند برای مربیان در شناسایی بازیکنانی که در ضدّ حمله قوی هستند، کمک کند. یا آمار دیگری مانند" میانگین فاصله بین مدافع کناری چپ با مدافع مرکزی چپ" میتواند به ما نشان دهد که کدام بازیکن با نظم تر بازی میکند. کریس اندرسون و داوید سالی، در کتاب "بازی اعداد" نتیجه گرفتند که "یک گل زدن خیلی کار بزرگتری نسبت به گل نزدن است( ۱>۰) اما به دست آوردن کلین شیت خیلی بزرگتر از زدن یک گل است(۰>۱).
این یافته مهمی است. این اهمیت آمارهای بازیکنان در نبود توپ را برجسته تر میکند چون کار مدافعان تیم اکثرا بدون توپ است. وقتی قطع توپ یا تکلی صورت میگیرد تیم وارد مرحله گذار میشود و شروع به حمله میکند. به خاطر اینکه این شبکه پیچیده از اعمال دفاعی مدافعان معمولا بدون تاثیر در دینامیک بازی صورت میگیرد، مشاهده آن در بازی بسیار دشوار است. هر کدام از این آمارها نمودی از میزان اعمال پیشگیرانه است. این آمار سایهای از آمار و ارقامی است که در هنگام حضور توپ اندازه گیری میشود.
این اعمال دفاعی توسط هر بازیکن در خط دفاعی، بسیار در فوتبال اهمیت دارد. بر اساس کتاب "بازی اعداد"، به دست آوردن یک "کلین شیت" از زدن گل هم مهمتر است. زدن گلی که ادواردو گالیانو، رمانتیک اروگوئهای در مورد آن گفته بود "ارضای جنسی فوتبال".
بازار نقل و انتقالات اما روی این مساله تاثیری ندارد. ما چیزهای را با اهمیت میدانیم که میخواستند ما آنها را با اهمیت بدانیم. گل ها، پاس گل ها، پاس ها. حتی ضربات ثانویه به توپ یا حرکات نمایشی هم در بازار نقل و انتقالات تاثیر دارد. اجازه بدهید آن را "اثر دنیلسونی" بنامیم ( اشاره به حرکات پای دنیلسون، بازیکن برزیلی که بعدها خیلی از بازیکنان از آن تقلید کردند).
البته که در این حرکات ارزشی نهفته است و کسی هم نمیگوید که این پا عوض کردنها اهمیتی ندارد اما نباید آن را با ارزش تر از حرکات بدون توپ بنامیم. آیا شما مهاجمی میخوایید که سالی ۲۰ گل بزند و به دفاع هیچ کمکی نکند؟ باشگاههای که زلاتان ابراهیموویچ را میخرند به احتمال زیاد میگویند "بله".
بازیکنی مانند زلاتان قطعا ارزشهای تهاجمی باشگاه را افزایش میدهد. آمار گلهای زده وی به همراه جامهای لیگ او نشان از ارزش وی دارد. او همچنین سطحی از حرکات نمایشی را به علاقه مندان نشان میدهد که هواداران هر هفته برای آن پول میدهند. متأسفانه، بازیکنانی مانند زلاتان، رونالدو و مسی و کلا هر بازیکن نغبه دیگری در چند باشگاه خاص جمع شده اند.
سرمایه کیفیت میخرد و کیفیت با حرکات توپ معنا پیدا میکند. پس از این معادله اینگونه بر میآید که بهترین بازیکنانی که با توپ خوب کار میکنند، به ثروتمندترین تیمهای دنیا میروند. دستمزدهای بالا، امکانات عالی، شهرهای روشن تر و کمد افتخاراتی سر شار از جامهای مختلف. مشکلی نیست. همه این معادلات با هم جور در میآید. اریستوکراسهای نقرس زده اروپایی، استعدادهای جوان روی توپ را با کامل فروتنی از فقر به افتخار میرسانند. و باشگاههای بزرگ میبرند. میبرند و میبرند و میبرند. قدرتی بر ساخته از حسابهای بانکی. صدای پول بلند است و پول یعنی کیفیت.
سخت است بشود این انحصار طلبی باشگاههای بزرگ اروپایی را به چالش کشید. خبر خوب این است که مقاومتی در برابر این فوتبال نئولیبرال وجود دارد. خبر خوب برای باشگاههای که حساب بانکی محدود دارند و بازیکنانی که فقط خواب مدالهای لیونل را میبینند این است که این مقاومت آنچنان به توپ بستگی ندارد.
۱- رئال مادرید / سیاست
آیا زمان آن رسیده که پرولتاریا شمشیرهای خود را بردارند و از روستاها و گتوهای خود چرخ سرمایه را به زمین بزند و انقلاب کنند؟ حقیقتا، نه. حقیقت این است که انحصار طلبی در فوتبال الان با توجه به فواید آن برای گروههای خاص، کاملا عملی قانونی است.
شاید کسی احساس خوبی نسبت به شیخ منصور نداشته باشد که به خاطر شرایط جغرافیایی و ژنیتیکی قادر شده است که به همراه خانوادهاش بازی فوتبال منجر را در سطحی کاملا واقعی بازی کند. شاید کسی احساس خوبی نسبت به ناصر الخلیفه و رومان آبراموویچ نداشته باشد که شرکتهای نفتی آنها قارههای مختلف را درنوردیدند تا برای هواداران محلی افزایش قیمت بلیت فصلی را به ارمغان بیاورند.
اختلاف مالک و هوادار چیز جدیدی نیست. اختلاف بین سهام داران و مدیران باشگاه هم در هر صنعتی غیر قابل جلوگیری است. مشکلات سازمانی و ارثی مهمترین بحث فوتبال مدرن را پیش کشیده است؛ بحث سیاسی.
بحث در مورد ایدئولوژیهای سیاسی اجتماعی در سراسر دنیا پر شده است که البته باید هم پر شده باشد. سیاست یکی حرف از قطب نمای اخلاقی میزند که ما را از دورویی و اختلاف نجات میدهد و دیگری از ارگانهای اجتماعی میگوید که بسیار مهم هستند. حالا چه ابزاری برای نشان دادن درستی یک ایدئولوژی در سطح جامعه بهتر از فوتبال وجود دارد؟ گروهی از اشخاص که برای هدفی مشخص دور هم جمع شده اند تا یک بازی را ببرند. کامو روزگاری گفته بود:
"تمام آنچه که من از اخلاق و وظیفه میدانم، بدهکار فوتبال هستم"
زندگی، بردن نیست. زندگی، بودن است. فوتبال اما همهاش یعنی بردن. هدف فوتبال زدن گلهای بیشتر نسبت به رقیب است آن هم در یک زمان مشخص. اگر هدف شما این نیست، دارید بد بازی میکنید. اینکه شما این برتری عددی را چطور به دست آورید، سوالی دیگر است اما سوال اصلی این است؛ شما برای آنکه جامعه خودتان سریع تر به هدفان برسد، چه برنامهای دارید؟
تقریبا همه در مواجهه با این سوال از بزرگ کردن شخص و اهمیت آن در کار گروهی حرف خواهد زد. اینکه شما چطور این سوال را پاسخ میدهید، خیلی چیزها در مورد جامعه شما را افشا میکند. آیا این جامعه، جامعه کارگری مارکس خواهد بود که بر اساس مالکیت اشتراکی زمین و ابزارهای تولید ثروت شکل گرفته است یا جامعه شما نئو- لیبرال خواهد بود که افتخار را نسیب کسی میکند که لذت بیشتری در آخر بازی میبرد؟ احتمالا چیزی بین این دو خوب است نه؟
البته که این بحث، ساده کردن طیف بسیار عظیم ایدئولوژیهای سیاسی است. طیفی از بحثها که هر ایدئولوژی را در بر میگیرد. به هر حال، مقایسه یک تیم فوتبال با یک ایدئولوژی سیاسی به نحوه بازی شما در زمین بسیار نزدیک خواهد بود. به عنوان مثل، رئال مادرید کهکشانی به معنای واقعی کلمه "فرد محوری" را نشان میدهد. وسواس پرز در خرید بهترین بازیکنان با پول و به خدمت گرفتن مربیان بزرگ برای هدایت آنها بر کسی پوشیده نیست. اینکه آنها موفق بوده اند یا نه بسیار نسبی است. هر چه که نباشد آنها ۲ بار زیر نظر وی قهرمان اروپا شده اند.
هیچکس شکی ندارد که فلورنتینو پرز دنبال کیفیت است. ایده عالی او این بود که هر پیراهن رئال مادرید بر تن یک سوپر استار باشد که وارد زمین شوند و خود را به مردم نشان دهند. کمی به این سوپر استار توپ بدهید تا به شما نشان دهند. همانطور که زیدان با پای چپش در گلاسکو توپ را به ابدیت سپرد.
برای ادامه دادن با اسپانیایی ها، آنتی تز پرز در بارسلونای پپ گواردیولا اجرا شد. یک فوتبال دسته جمعی. ماتریکسی از حرکات زیبا که از هر بازیکنی خواسته شده بود با دیگری همکاری کند. ارگان جمعی گواردیولا هنوز که هنوزه به "انتخاب موقعیت" معروف است( Juego De Posicion)
نکته اینجاست که متد رئال مادرید در طیف سیاسی راست گرا است. سیستم فرد گرایی که بر پایه سرمایه استوار است و ارزشها در آن با عدد مشخص میشود. یادتان میآید که از گلها و پاس گلها میگفتیم؟
بارسلونای پپ متفاوت است اما مثل رئال مادرید است. از این لحاظ متفاوت است که آنها در طیف سیاسی چپ گرا هستند. خود گواردیولا گفته بود که آنها فوتبال چپ را به نمایش میگذراند. از این لحاظ بارسلونای پپ و خیلی از تیمهای بزرگ اروپایی با لوس بلانکوس مشابه هستند که آنها به توپ برای القای بازی خود نیاز دارند. آنها به بهترین بازیکنان در حفظ توپ نیاز دارند. آنها نیاز داران به قول ادواردو گالیانو "زیبا" بازی کنند.
2- چه کسی چپ است و چه کسی راست؟
باشگاههای که در بالای جدول فوتبال اروپا جا خوش کرده اند از آمار بازی با توپ سرمست میشوند. ولی مواظب باشید گل نخورید. این تفکر عقب افتاده است. وقتی تصویر مالکان باشگاههای بزرگ را در ذهن دارید که دور یک میز نشسته اند و همراه با عاق روی صورت، شامپاین سفارش میدهند تا به همراه مدال قهرمانی خود پنیری هم به رگ زده باشند، این را به یاد داشته باشید که اصل موضوع این نیست.
مالکیت تاثیر گذار در بازی در اختیار چند باشگاه به خصوص است که به پر بودن کیف پول آنها بستگی دارد. همیشه همینطور است. بهترین بازیکنان روی توپ، به ثروتمندترین باشگاههای دنیا میروند. چه تیم کوچکی سراغ دارید که میتواند با بازی با توپ بزرگان دنیا را شکست دهد. برتری کیفی همیشه برنده است. درست است که همیشه امکان شکست تیمهای بزرگ وجود دارد اما در کّل همان اسمهای بزرگ است که میماند.
حالا سوال اینجاست که اگر نمیشود تیمهای که برتری کیفی در بازیکنان خود دارند را با توپ برد، چرا اصلا اصرار کنیم که با بازی با توپ آنها را ببریم؟
قضیه حالا به زیبایی شناسی مربوط میشود. سوال این است: فوتبال زیبا یعنی چه؟
آن فوتبال نمونهای که هواداران لایق آن هستند کدام است؟ یک قرن است که کارشناسان، فوتبال نویسان، مربیان و بازیکنان این ایده را در ذهن بشریت میاندازند که زیبایی شناسی در فوتبال با حرکات با توپ تعریف پیدا میکند. البته حرف ما این نیست که بازی با توپ نمیتواند زیبا باشد. البته که میتواند. دیدن بارسلونای ۲۰۱۱ در برابر یونایتد در ومبلی یک شاهکار ورزشی بود. خورد شدن ایتالیا توسط اسپانیا در فینال هم ارکستری از زیباییها بود. با این حال مراقب باشیم که این تنها بازیکنانی که با توپ خوب کار میکنند نیستند که میتواند زیبا بازی کنند.
این وسواس در مورد توپ و بازیکنان با توپ به آنجایی رسیده که باشگاهها عطش موفقیت از این راه دارند. این زیبا نیست. این یک رفتار از روی استیصال است. فوتبال ورزش تیمی است و باید همانگونه هم بازی شود. تیم شامل ۱۱ بازیکن است. یعنی ۱۱ الگو اخلاقی متفاوت با ارزشها و الهامهای مخصوص خود. ۱۱ پشت زمینه ورزشی با خانوادهها و دوستان متفاوت. ۱۱ شخصیت، پیش فرض و رفتار متفاوت.
زیبایی از به هم پیوستگی میآید نه جدایی اجزا. ارکستر لاروخا در کیف به این زیبایی به نظر نمیرسید اگر ویولونیست آن درخواست سولو بیشتری میکرد. آنها با هم کار کردند تا به آرامش برساند. آنها طبق یک نقشه پیش رفتند. شکست همیشه در تلاش انسانی وجود دارد اما جمع اضداد آنها تشکیل یک گروه داد که توانست به بالاترین پتانسیل خود برسد. این همان رفتار "چپگرایی" است که گواردیولا از آن صحبت میکند. این فوتبال چپ است. زیبایی از حرکت و رفتار جمعی یک گروه میآید. حالا چه با توپ، چه بدون توپ.
ما میتوانید این ایدهها را در کار آکادمیهای آلمان و مربی و فیلسوف فرانسوی ببینیم.
3- هنر تکنیک
در سری گفتارهای اینترنتی، رنه ماریچ نحوه آموزش خود را هندسه فوتبال نامیده است. خیلیها گفته اند که این میزان تقدیر از بارسلونا به خاطر الگو گرفتن از آکادمی وولفگانگ شولهورن و کار ژوهانس گاتنبرگ در دانشگاه ماینز صورت گرفته است.
وولفگانگ شولهورن از شرایطی حرف میزند که آموزش در آن صورت میگیرد. شولهورن میگوید به عنوان مثل برای افزایش تاثیر گذاری یک بازیکن به جای مجبور کردن وی به انجام یک کار به صورت متوالی، بهتر است وی را در شرایط کاملا متفاوتی بگذاریم تا وی مجبور شود در هر شرایطی آن کیفیت را ارزش کند. این تمرین به یک بازی ۵ نفره نیاز دارد که بازیکن مجبور شود از دریافت، برگشت، دریبل و خیلی چیزهای دیگر در محیطی کوچک تر استفاده کند تا آن بازیکن حتی در آن محیط هم با آن مشکل دست و پنجه نرم کند.
به قول شولهورن این "پریشانی الله بختکی" آمادگی روانی بازیکن را برای یادگیری افزایش میدهد. بازیکنان باید از نهایت استعداد خود در مقابل این مشکلات استفاده کنند. وقتی بازیکنان با استعداد خود کنار آمده باشند، میتوانند در بازیها حرکات سریع تری انجام دهند.
ماریچ با کشیدن تصاویری نحوه توپ گیری زیدان و مسی را با هم مقایسه کرده است. ماریچ میگوید هر دو این بازیکنان به شکلی بسیار تاثیر گذار توپ را دریافت میکنند اما کاملا متفاوت. دریافت نرم زیدان که مانند پر قو است با دریافت خشک مسی متفاوت است. حالا شما به یک بازیکن چطور آموزش میدهید که توپ را دریافت کند آن هم زمانی که تکنیک لازم را ندارد. به بازیکن خود در زمان آن تمرینات تکراری دریافت توپ چه میگویید؟ حرکت مورد نظر کدام است؟ نحوه دریافت توپ زیدان یا مسی؟
زمانی که جواب این سوالات برای مربیانی که یک تمرین را بارها انجام میدهند، دائم در حال سخت تر شدن است ولی یک واقعیت را نشان میدهد. این نحوه تمرین در تیمهای بزرگ اروپایی، استعداد شخصی بازیکنان را بیش از پیش نمایان میکند. این قضیه سوبژکتیو است. هنری است. میتواند زیبا باشد.
پس بله، البته که میشود با حرکت فردی به زیبایی در فوتبال رسید همانطور که یک ویولونیست میتواند به صورت سولو یک قطعه زیبا بنوازد. مشکل اما اینجاست که فوتبال ورزش تیمی است. در این ورزش هرچقدر هم که یک بازیکن خوب باشد نباید لقب "بهتر" در تیم بگیرد. آن هم وقتی که بدن این بازیکن در امتداد با حرکات تیمی است. شاید گالیانو در اینجا با ما موافق نباشد.
4- صحبتهای ونگر
در مصاحبهای در سال ۲۰۱۵ با مجله اکیپ، آرسن ونگر متواضعانه میگوید:
"من تنها کاتالیزور یک بازی زیبا هستم. من تنها راهنما آنها هستم. به بقیه اجازه میدهم خود را نشان دهند."
خیلی هم خوب اما مشکل بزرگ ونگر این است که تیمهایش جام نمیگیرند. به جای آن ونگر تلاش میکند استعدادهای شخصی که تکنیک فوق العادهای دارند را بخرد آن هم زمانی که به زور میخواهد این بازیکنان تکنیکی را به هم بچسپند.
متیو وایتهوس در کتاب خود به نام "جهانی" مینویسد، ایدئولوژی آرسن ونگر به یک دهه قبل بر میگردد. ونگر از سال ۲۰۰۴ علاقه شدیدی پیدا کرده است که بازیکنانی که با تکنیک هستند را در تیم بریزد. او از سال ۲۰۰۴ روشی جدید از نحوه بازی تعریف کرد. او همیشه تیمهای با مالکیت بالاتر را به ضدّ حمله ترجیح داده است. شاید ونگر احساس کرده است که فوتبال از چیزی که وی قبل تر از آن ساخته است عبور کرده است. وی فکر میکرد فوتبال عبور کرده است از سبک بازی که مملو از بازیکنان بلند قد و قوی هیکل بودند. عبور از جثه بزرگ به تکنیک بالا.
اینجاست که ونگر اسیر تفکر بازی با توپ گالیانو شده است. این سبک بازی از بازیکنان خوش تکنیک الهام گرفته است و بله این بازیکنان با استعداد لحظات خوبی از همکاری با هم تولید کرده اند. گل جک ویلشر در سال ۲۰۱۳ در برابر نوریچ یکی از این لحظات است. با این حال، این بازیها دقیقا فقط یک "لحظه" هستند. کلیپهای یوتیوب بسیار جذاب است اما با آن به شما مدال نمیدهند. این تیم به هم چسپیده نیست. به طور تیمی نتیجه نمیگیرد و بدون توپ هیچ است. هر لحظه بازی باید کمک کند به نزدیکی بازیکنان به هم به عنوان یک تیم. برای شناخت یک فوتبال زیبا باید به حرکات جمعی و اتحاد بازیکنان توجه کرد. تفاوت اینجاست که ونگر میخواد با یک سری پارامترهای اصولی که همراه با سوژههای با کیفیت است در یک زمان محدود به موفقیت برسد. برای بهتر فهمیدن باید بگوییم که تک بازیکنان، تیم نمیسازند. ۴ گل گروهی، تیم نمیسازد. ونگر از زمان تیم "شکست ناپذیران" حتی یک تیم به معنای واقعی کلمه نساخته است.